کشور و استان خوزستان همیشه از تضاد بین اشخاص رنج برده و میبرد. اصولا وقتی اختلافات جنبهی شخصی پیدا کند (یا نمود بیرونی آن اینچنین باشد) دیگر مباحثه اصولی و استدلالی و نقد گفتمانی جایی نخواهد داشت و تمامی یادداشتها و بیانیهها، له یا علیه یکی از این اشخاص به کار برده میشود.
کشور و استان خوزستان همیشه از تضاد بین اشخاص رنج برده و میبرد. اصولا وقتی اختلافات جنبهی شخصی پیدا کند (یا نمود بیرونی آن اینچنین باشد) دیگر مباحثه اصولی و استدلالی و نقد گفتمانی جایی نخواهد داشت و تمامی یادداشتها و بیانیهها، له یا علیه یکی از این اشخاص به کار برده میشود.
در چنین فضایی نمیتوان نظر و اندیشهی کسی را تایید یا نقد کرد بدون اینکه برچسب مخالفت یا موافقت محض با آن شخص را خورد. اصولا در چنین فضایی صدای واقعی و مفهوم سخن نادیده انگاشته میشود و چرخهی یادداشتها و بیانیههای سلسلهوار، تقابلی و بعضا مجعول تا مدتی ادامه پیدا میکند.
البته این دوگانگیها (یا چندگانگیها) وجود داشته و دارد. اصولا همیشه در دو سر یک طیف دو نگاه غالب وجود دارد؛ در یک نگاه، شخص، سیاست را به مثابهی وسیله ای برای رسیدن به اهداف میداند آنهم با تاکید بر معیارهای اخلاقی و شاخصهایی همچون مردممداری، شفافیت، فسادستیزی، انتخاب آزاد، تکیه بر بینش و منش اصلاحطلبی تاریخی.
در نگاه دیگر سیاست یا خود هدف میشود یا وسیلهای برای کسب منفعت، شخص سیاست را به مثابهی بازی میبیند و در هر شرایطی و با متوسل شدن به هر وسیلهای میخواهد در این بازی حضور داشته باشد، هماهنگی و همکاری با هر نهاد و گروهی را نه از بعد منافع ملی و استانی بلکه از منظر منافع شخصی -ولو در تضاد با شعارهایش باشد – مجاز میداند و در راه رسیدن به اهدافش کمترین توجهی به منافع ملی و معیارهای اخلاقی ندارد. پس این دوگانگی وجود دارد و در این طیف هر شخص (یا جریانی) در نقطهای قرار دارد (جدای از نگاه مخرب صفر یا صد)
بحث اصلی بر سر این موضوع است که وقتی ملاکمان را بجای اندیشه، ایدئولوژی و عملکرد، بر اشخاص بگذاریم (هر چند آن شخص به همان ملاکها نزدیک باشد) دیگر نمیتوان بدرستی تصمیمگیری یا نقد کرد، برخی افراد عمدا به این دوقطبی کاذب بین اشخاص دامن میزنند (بجای تاکید بر تفاوت بین منشها، روشها و عملکردها) تا هم اصل حرف یا نقد برخی افراد منصف و مستقل دیده نشود و هم از این طریق به خیال خود به اشخاص نزدیک شوند و منفعتی ببرند.
اتفاقا در این دوقطبی شخصی، بیشترین زیان را خودِ اشخاص میکنند (اشخاصی که از پیشکسوتان استان و پیشروهای جریان اصلاحطلبی هستند) که نه تنها حرفشان، تفکرشان، اندیشهشان در این فضا شنیده نمیشود بلکه شخصیتشان هم تخریب میشود.
در چنین شرایطی وقتی فردی موضعی «مستقل» و با خطکشی گفتمانی و عملکردی – و نه شخصی – اتخاذ کند متهم به «وسط ایستادن» میشود!
خطای اول در همان نگاه قدیمی «شخصیت محور» و «شبان-رمگی» نهفته است که افراد را با دستهبندیهای کاریکاتوری و شخصی – نه گفتمانی- وابسته به فلان شخص یا در طیف فلان گعده تقسیم میکند، نگاهی که شأن انسانی و حق آزادی انتخاب را از افراد سلب میکند و فرد را منتسب به یکی از این اشخاص یا گعدهها میداند که البته این خود، مخالف صریح منش آزادیخواهی و اصلاحطلبی است. (همانطور که گفته شد این نگرش بزرگترین ظلم به اشخاص و بزرگان جریان است)
خطای دوم، همسانپنداری «وسط ایستادن» و «مستقل بودن» است. کسی وسط میایستد که بدون هیچ خط قرمزی و گفتمان یا ایدئولوژی خاصی و صرفا در راستای منافع شخصی آن هم بصورت غیرشفاف با اشخاص و جریانها همکاری میکند و اتفاقا منافعش در کوبیدن بر طبل این دوقطبیهای کاذب است. ولی شخص مستقل با معیار قرار دادن گفتمانی خاص و مشخص و براساس شناخت خود و با ارادهی آزاد خود تصمیم به همکاری حداقلی یا حداکثری با اشخاص، نهادها و جریانها میکند آن هم بصورت شفاف و پروژهای و با معیاری روشن و برای هدفی مشخص. هر زمانی هم احساس کند که آن شخص یا جریان، حداقلی از معیارها را ندارد با آن شخص یا جریان قطع همکاری میکند.
در نتیجه در این دو قطبیسازی کاذب و شخصی:
۱. گفتمان و اندیشه ی اشخاص و جریان ها نادیده گرفته میشود ۲. منافع عدهای با این دوقطبی تامین میشود. ۳. باعث تخریب اشخاص (عمدتا با یادداشتهای با نامهای مستعار و بیهویت) و یا توهین به آنها میشود. ۴. صدای افراد مستقل (با رویکردی مشخص و سابقهای روشن) شنیده نمیشود و عمدتا از چرخه تصمیمگیری و … حذف میشوند و فرصت برای افراد منفعتطلب مهیا میگردد. ۵. کارکرد احزاب و تشکلها به بیانیه و یادداشت له یا علیه این اشخاص مبدل میگردد ۶. باعث فاصله بیشتر بین بزرگان و اشخاص و زیان منافع ملی و استانی میشود ۷. موضوع از تفاوت بین منش، روش و عملکرد اشخاص به تضاد بین آنها تغییر میکند و این خود بزرگترین ظلم به برخی از این اشخاص است. ۸. ملاک صلاحیت یا عدم صلاحیت افراد نه براساس تواناییها و اندیشههای فرد، بلکه براساس میزان نزدیکی به برخی اشخاص و گعده ها خواهد شد و برخی افراد نخبه و توانمد به حاشیه رانده می شوند ۹. سرمایهی جریانهای سیاسی و اجتماعی (بخصوص جریان اصلاحطلبی) تهدید جدی میشود و هرز میرود.
انتظار می رود با فاصله گرفتن از کیش شخصیتها و این دوقطبیهای جعلی و ساختگی به تقویت گفتمانها بپردازیم.