چَشمانش، چَشم انتظار
چَشمانش، چَشم انتظار

خاک قلم خوردن برایش نان و آبی که نه، ولی دود به چشم رفتن داشت.شاید هرگز نمی دانست به جای تیتر زدن، روزی خودش تیتر خبرها شود.

َپدرام طاهری خبرنگار تیزبینِ رسانه ی دیروز اما کم سو در کنج خانه ی امروز، درمسیر رسیدن به هدفش از جان و دل مایه گذاشت و همین هم چَشمانش که همان جانش است را به خطر انداخت.

ازچندین سال پیش زنگ خطر بیماری برایش بصدا درآمده بود ولی مُصر در رسیدن به آرمانها و خواسته هایش راهش را ادامه داد.

اینک انتظار زیادی ندارد جز حمایتی برای درمان، درد را “رسانه”به او داد حال درمانش راهم از “رسانه” می خواهد.

شاید هم خواهان شغلی نه چندان پُر زرق و برق برای گذرانِ زندگیش باشد، از سوابقش که می گوید الحق بیشتر از یک خبرنگار مایه گذاشته و دِین خود را به رسالتی که داشته ادا کرده، حال زمان ادای دِین ما به اوست.

داستان خیلی هم پیچیده نیست فقط قَدری همت و همدلی میخواهد به پاسِ تاثیرگذار بودنش.

حواسمان باشد ” نوشدارو پس از مرگ سهراب نشود”، که اگر شود…