عراقَ الحنین
عراقَ الحنین
شرح این بزرگ‌منشی ساکنان مهمان‌نواز عراق، به هیچ دفتر و گفتار، نگنجد. همه گفته‌ها، قطره‌ای از دریای بیکران شرف‌شان در مسیر عشق است.

هادی خوش‌سیما:

اول:

شیخ اجل علیه الرحمه، در باب هشتم گلستان، حکایتی دارد در باب گشاده‌دستی و منش اهل کَرَم. و سخن در برتری سخاوت، بدین جا رسانیده که: «عرب گوید: جُد وَ لاتَمنُن فَاِنَّ الفائدهَ اِلَیکَ عائده؛ یعنی: ببخش و منّت منه که نفع آن به تو باز می‌گردد.» سعدی در باغ گلستان‌اش، طریقِ بزرگ‌منشی کریمان را ستوده و آن را صفت آزادگان دانسته و همگان را بدین ره رهنمون کرده که چو نخل باید کریم بود؛ بی‌توقع و طمع.

دوم:

اربعین، نمودِ این کریمان است؛ تجلّی مردمانی از تبار «حاتم طایی» در دو سوی مرز، اما کریم‌تر از او؛ که کرامتِ حاتم، از زیادت مال و منال بود و سخاوت این روزهای مردم، از بُن جان، با آهنگی همنوا بر ریشه‌های مشترک. و این است مشق اربعین: پیمودن راهِ دل در مسیر بخشندگی و یکی شدن، تا رنج سفر، گنج معرفت شود؛ جز این، قدم‌های پُرشمار، جز رنجوری نزاید.

سوم:

مصیبت امروز عراق، کمتر از دیروزش نیست. غبار غم، گریبانش را گرفته، وطن را در چاه اندوه فرو برده است. این مویه سوزناک «احمد مطر»، آنچه بر دیروز وطن‌اش رفته را، هویدا می‌کند: «نه مجالِ مردن، نه فرصتِ زیستن». شعری سرشار از اعتراض در هوای وطن. تکرار همان نغمه سرشته با اشک بوشناق: «انا مواطن»؛ آرزوی وطنی بدون مصیبت. و کیست که از رنج‌ مردمانش بی‌خبر باشد، اما طبع کریمانه‌ و مناعت‌شان، با همه مصیبت‌ها بر وطن، نَقل این روزهای اربعین است.

چهارم:

عراق «الجودِ و العطاء»، عراقِ حسین، نه در برابر، که برادر. «عراقَ الحنین» – این تعبیر زیبای مرتضی حیدری، شاعر شیرین بیان دیار شوشِ خوزستان از هوای عراق – که آغوش‌اش را به اخوت گشوده و اشک شوق را در چشمانِ پیاده‌گان اربعین جاری کرده است. خوی کریمانه «عراق مهربانی»، در اربعین حسینی، پرآوازه گشته و حتی آنانکه دست‌شان خالی‌ست، سایه‌شان، بسان درختی سایبان‌گستر، هُرم گرما را از سر زائران می‌زداید، که درخت کَرَم، در سرشت‌شان بیخ کرده و شاخ و برگ جوانمردی‌شان، به فلک رسیده.

پنجم:

باید رفت و این راه را پیمود، تا ندای «هله بیکم» ساکنانِ مهمان‌نوازش، بر دلت بنشیند و مرهمی شود بر رنجِ سفر؛ کودکی سبزه‌رو، سینی خرما بر سر، ساعت‌ها در هوای گرم و نم‌دار، چشم انتظار دستِ زائری است تا بر طبق خرما نشیند. مادری با سیمای فرشته‌گون، سپیده که می‌زند در کنار تنور‌ِ آتشین محقرش زانو زده و جانش را می‌دمد در تنور، در نان‌هایش. و آن‌سو، جوانی خمیده بر کرانه‌ی راه، برای زدودن غبار از کفش‌ زائران، با نوشته‌ای نمایان بر گوشه‌ پیراهن‌اش: «خدمه زوار شرف لنا»؛ شرف و مناعتی شبیه همان روایتِ مرد عرب گلستانِ شیخ اجل: ببخش که نفع آن به تو باز می‌گردد.

ششم:

«اربعین که تمام شود، دلتنگی ندیدنِ زوّار، امان‌مان را می‌برد و تا چند شب، زن و بچه‌هایم گریه می‌کنند». این را «علی مرتضی» از اهالی نجف می‌گوید که برکت سفره‌اش را از زائران می‌داند و برای میزبانی‌شان التماس می‌کند. شرح این بزرگ‌منشی ساکنان مهمان‌نواز عراق، به هیچ دفتر و گفتار، نگنجد. همه گفته‌ها، قطره‌ای از دریای بیکران شرف‌شان در مسیر عشق است. در این راه، هرچه هست، خَیر است و به قول آن یگانه نگین سلیمان، «کُلّهُ خَیر». اگر خاری به پایی خِلد و رنجشی حاصل، نه از مردمانش، که کاستی‌ها، از سردرگمی تصمیم‌گیران است. یک ملت، قدردان شور و شیدایی این مردمان مهمان‌نواز است؛ عراق حسین، عراقِ مهربانی است.