هادی خوشسیما: حادثه فروریختن ساختمان متروپل در آبادان، فاجعهای انسانی بود که علاوه بر جان باختن و مصدومیت بسیاری از هموطنانمان، زخمی عمیق بر اعتماد عمومی به رسانهها برجای گذاشت. این یادداشت به بررسی ریشههای این بیاعتمادی و ارائه راهکارهایی برای ارتقای عملکرد رسانهها در شرایط بحران میپردازد و به این سؤال پاسخ دهد که چرا خشم و بیاعتمادی از دلِ متروپل زائیده شد؟
۱)
به تصویر کشیدن صحنههای هولناک و نشر گفتار ناگوار در هنگام بحران، غیرحرفهای و بحرانزاست. به این شایعه پُرتکرار در توییتها و گزارشهای اخیر رسانهای دقت کنید: «بوی تعفن اجساد در آوار متروپل پیچیده است». انتشار چنین مطلبی، حتی به فرض صحّت، در یک فضای مصیبتزده و غمبار، چه تاثیری میگذارد؟ بیتردید، هر کلمهاش، همچون ضربههای شمشیری بُرنده، سلامت جامعه را میشکافد. مادری را تصور کنید که فرزند دلبندش زیر آوار «خیابان امیری» آبادان مانده و این شایعه را میخواند یا به گوشاش میرسد. لحظهای خودمان را جای او بگذاریم؛ شنیدناش روح و روانمان را خراش نمیدهد؟
راویان «تنهای بیسر»، «جسدهای باد کرده» و «تعفن جنازههای متروپل آبادان»، بیآنکه بدانند، به روان جامعه سوگوار، شلیک میکنند و این شلیک، زخمی عمیقتر از ردّ گلوله برجای میگذارد. آوار غم بر سر خانوادههای قربانی و پمپاژ خشم و تنفّر، ارمغان انتشار این روایتها در زمان بحران است.
این موضوع، همان مسئلهای است که دکتر یونس شکرخواه، استاد ارتباطات، بر آن تأکید دارد: «روزنامهنگار بحران باید امیدبخش افرادی باشد که از بحران صدمه دیدند و نباید در شرایط بحران جو را هیستریک کرد».
۲)
رسانهها چه نقشی در «مدیریت بحران« دارند؟ چرا راهبُرد رسانهها، تاکنون در مرحله «حین بحران» متروپل، به جای آرامش و بحرانزایی، به خشم و بیاعتمادی بیشتر مردم منجر شده است؟
حادثه را در کانونِ توجه قرار دادن و «برجسته» کردن در زمان بحران به قصد همدلی و همراهسازی، یک هنر است؛ هنری که بنیاناش به جای آشفتگیِ برآمده از نمایش عریان جنازهها و روایتهای هولناک، بر تکنیک توأمان خبردهی و شفافسازی همگام با شناخت بافت اجتماعی و فرهنگی منطقه بحرانزده، استوار است؛ هنری که راویاناش، به عنوان یکی از بازیگران مهم، تحلیلگر و پاسخطلباند و در حین بحران، راهبرد «دروازهبانی»، «آگاهیبخشی»، «همراهسازی» و «آرامشبخشی» را در پیش میگیرند.
اگر رسانهها در چنین شرایطی نتوانند نیاز خبری و اطلاعاتی مردم را به شیوهای درست و حرفهای، برآورده کنند، بهجای بحرانزدایی، بحرانزا میشوند. انتشار فیلم و عکس به غم نشسته مادری در سوگ فرزند در آوار ساختمان در کنار چهره غبارگرفته امدادگران در غبار آوارها، از سوی رسانهها حرفهای است یا نمایش تکّهای از پای «ملیکا»، دختر چندساله آبادانی، در نایلون پلاستیکی؟
یک راهبرد رسانهای در «فلوریدای آمریکا»، سبب برجستهسازی بحران توأم با ایجاد آرامش در جامعه شده و راهبردی دیگر، در «متروپل» آبادان، خشم و بیاعتمادی را زائیده است.
فروریختن برج «چمپلین» فلوریدای آمریکا در بامداد سومین روز از تیرماه ۱۴۰۰ (۲۴ ژوئن ۲۰۲۱) بسیار هولناکتر از حادثه متروپل آبادان بود و طبق خبر «آسوشیتدپرس» دست کم ۹۸ تن زیر آوار بامدادی، کشتهشدند اما با وجود دهها کشته و مفقودی، راهبرد اقناعی و شفاف اطلاعرسانی، آرامشِ جانِ مردم مصیبتدیده شد. در این آوار هولناک که یکی از مرگبارترین شکست مهندسی سازه در تاریخ آمریکا بود، مخاطبِ رسانه، حتی یک جسد هم نمیبیند و خبری از روایتِ بوی تعفن جنازهها هم نیست.
فرهنگسازی توأم با قوانین حمایتی در شرایط بحران، بسانِ سدی سخت مقابل جریان نشر تصویرهای دلخراش و گزارشهای فجیع در فضای رسانهای و غیررسانهای این کشورهاست.
کشور ما هم از این قوانین و چنین فرهنگسازی بهرهمند است؟ نمایش تکّهای از پای «ملیکا» در نایلون پلاستیکی در آوار متروپل، به تصویر کشیدن خون نقش بسته بر خرابههای این ساختمان، انتشار گزارشهایی با تیتر «بوی تعفن» جنازههای خیابان امیری آبادان و… پاسخی به این سوال است.
هرچند تاکنون جسته و گریخته تلاشهایی در این راه صورت گرفته و هیئت نظارت بر مطبوعات در دستورالعملی رسانهها را از تولید و بازنشر محتوای تصاویر و فیلمهای حاوی محتوای دلخراش برحذر داشته اما عملکرد رسانهها در بحرانهایی نظیر متروپل نشان داده که چندان کارساز نبوده است.
۳)
اطلاعرسانی توأم با ایجاد آرامش از سوی رسانهها در شرایط بحران، تکنیکی است که ثمره آموزش پیوسته «خبرنگاران بحران» و برخورداری از آموزههای گذشته است و یک شبه حاصل نمیشود. پای نهاد رسانهای ایران بهویژه خوزستان با بیشترین تعداد رسانه پس از تهران (رتبه دوم در کشور از لحاظ کمی با ۴۸۴ رسانه مکتوب و برخط) در این بخش لرزان است و اطلاعرسانیها در شرایط بحران، به دلایل مختلف، بیشتر اعتمادزدا، متناقض و انفعالی بوده است. به عبارتی دیگر، آمادگی مواجهه با شرایط بحران وجود ندارد و اگر هست، اندک است. در چنین فضایی، حجم شایعات و تناقضها بر «خبردهی» و «آگاهیبخشی» پیشی میگیرد و اطلاعرسانی، تنشزا میشود.
همین نبودِ خبرنگاری بحران و ضعف آموزش، در نخستین دقیقههای آوار متروپل، نمایان شد: گزارش خبرنگار صدا و سیمای مرکز آبادان از «سطحی بودن» ریزش ساختمان در پس زمینه شیون مادران و انبوه خرابیها، رنگ از رخساره اعتماد مردم به رسانه ملی ربود و در ادامه، کشاکش خبری پرمتناقضِ مرگ و زندگی «عبدالباقی» مالک ساختمان، و سرانجام، گفتوگوی شتابزده این رسانه با مردی که «به دروغ» ادعا میکرد ۳۰ ساعت زیر آوار مانده است، آخرین میخ را بر تابوت اعتماد به رسانه ملی کوبید و شد آنچه نباید میشد: رویبرگردانی مردم از رسانههای داخلی و مرجع شدن رسانههای خارجی در بحران متروپل.
۴)
«در هنگام بحران، خبررسانیها باید شفاف و اخلاقمدارانه راهی برای کاهش درد آسیبدیدگان و اقناع مردم بیابد.» این تاکید دکتر یونس شکرخواه به خبرنگاران در یک موقعیت بحران است.
در بحران متروپل، کجای کار رسانههای داخلی میلنگید که مردم برای اطلاع از بحران، به سمت منابع خبری غیرموثق و رسانههای خارجی چرخیدند؟ خبرنگاران داخلی پیش از شکلگیری بحران، فعّال بودند؟ خبررسانیها شفاف و بههنگام بود؟ خبرنگاران برای اطلاعرسانی در شرایط بحران، آموزش دیده بودند؟ شیوه اطلاعرسانی آرامشبخش بود؟ به روزنامهنگاران مستقل جولان مطالبهگری داده شد؟ پاسخ به شایعات، سریع و صریح بود؟ اگر جواب «نه» باشد، پس این سردرگمی و دستپاچهگی اطلاعرسانی متروپل، بیاعتمادی و خشم مردم، رویگردانی از رسانههای داخلی و رجوع به منابع خبری خارجی، معلول همین اشتباهات است و برای ترمیم اعتماد بر بادرفته، چارهای جز اصلاح روند نداریم.
۵)
و اکنون چه باید کرد؟ بحران در صورت فقدان مدیریت صحیح رسانه میتواند آسیبهای غیرقابل جبرانی پدید آورد. متناسب با هر بحران و بافت اجتماعی منطقه، باید راهبرد رسانهای تدوین شود. نکته مهم دیگر، آموزش «خبرنگاران بحران» و تقویت روزنامهنگاران مستقل و حرفهای است تا در موقعیت بحران، به جای انفعال، حاشیهسازی، خبررسانی غیرشفاف و دیرهنگام، عملکردشان اثربخش و اطلاعرسانیاش شفاف و امیدبخش باشد و در انبوه شایعات، اخبارشان مرجع و قابل اعتماد باشد؛ همان نکتهای که دکتر هادی خانیکی استاد ارتباطات در شرایط بحران بر آن تاکید میکند و آن را راهی برای جلوگیری از خدشهدار شدن اعتماد عمومی میداند: «تقویت جریان رسانهای مستقل، کثرتگرا، حرفهای و واقعگرا…».