«شیوع»
«شیوع»

زیر پوست گرم شب، لابه لای رطوبت های چسبیده به ساختمان ها، در پس عفونت و بیماری های مکرر، التهاب و اضطرابی غریب شهر را به محاصره درآورده است. شبیه فریاد حبس شده ی سالها توی سینه و یا بغض فرو خورده در گلو. شهر بیمار است و هیچ پروتکلی درمانش نمی کند. آبادان مثل […]

زیر پوست گرم شب، لابه لای رطوبت های چسبیده به ساختمان ها، در پس عفونت و بیماری های مکرر، التهاب و اضطرابی غریب شهر را به محاصره درآورده است. شبیه فریاد حبس شده ی سالها توی سینه و یا بغض فرو خورده در گلو.
شهر بیمار است و هیچ پروتکلی درمانش نمی کند. آبادان مثل فرد بیماری است که سالها به حال خودش رها شده باشد. این شهر نیاز به درمان دارد. یا بهتر است بگویم نیاز به روان درمانی دارد. هیچ بیماری انگار این گونه به حال خودش رها نشده است. برای کشف این بیماری قرار نیست پوست داغ شهر را بشکافیم یا رطوبت را پس بزنیم و دستها را تا آرنج توی عفونت و چرک فرو ببریم. کافی است سر جای خودمان بایستیم. نگاهی ساده به اطراف بیندازیم. از ساختمان چند میلیاردی بی مصرف منطقه ی آزاد که تنها فاصله طبقاتی بین مردم و صاحبان ثروت را دو چندان کرده است، تا پروژه های غلط، نیمه کاره و رها شده ی منطقه ی آزاد و شهرداری، شرایط نابسامان بهداشتی و درمانی، فرهنگی و آموزشی. تا نبود ابتدائی ترین نیاز شهروندی مثل: آب شرب بهداشتی، شبکه سالم فاضلاب شهری و روستایی و نیز شرایط مطلوب اقتصادی مردم.
عدم تمامی موارد ذکر شده و نگاهی ساده به آنها حقیقت را آشکار می کند. سالهاست هیچ اداره، ارگان و سازمانی پاسخگوی کسی نیست و آنچه که از کمترین اهمیت برخوردار است، حق و حقوق شهروندان این شهر است. شهر سراسر بوی لجن و تعفن گرفته. صدای عدم رضایت مردم از وضعیت موجود بلند است اما دریغ از گوشی شنوا.
کافی است کمی در کوچه و پس کوچه های این شهر قدم بزنیم. کیسه های زباله و آشغال در خیابان ها و کوچه های اصلی شهر پراکنده است. جوی و فاضلاب های سرریز مدتها است که شهر را محل مناسبی برای رشد و پاگیری جانوران موذی کرده که شهر را به احاطه خود درآورده اند و از تعفن و کثافت تغذیه می کنند.
التهاب و نگرانی از فردای شهر تا پشت ماسک های روی صورت، زیر دستکش های روی دست، رسوخ کرده است. انگار نابسامانی و نابهنجاری اداری و عدم پاسخگویی دارای مصونیت است در آبادان. روان این شهر آشفته است و نیاز به درمان دارد و واکاوی. بسیاری از مردمان این شهر، هنوز زیر خنکای گذشته ی آبادان شب و روز را گذار می کنند.
مطالبه گری در این شهر بیشتر به یک فانتزی شبیه است تا حقیقت. مطالباتی که هرگز پاسخی شفاف و راهکاری عملی به آن داده نشده است. درست است که ماه ها بیماری کرونا گریبان جهان، ایران و آبادان را گرفته است و دیگر بیماری ها، کاستی ها، کژی ها و نیازهای به حق شهروندان آبادان را با خود به محاق فراموشی برده است اما تا کی قرار است خورشید را بگذارید و به ساعت شماطه دار خویش اتکا کنید؟