در رثای فرزانه‌ای آزاد اندیش ،استاد رضا بابایی
در رثای فرزانه‌ای آزاد اندیش ،استاد رضا بابایی

فرزانه‌ی فقید ما در روزهای سخت بیماری، خطاب به جوانان، میانسالان و حتی پیران و بیماران نوشت: بخوانید و بخوانید و بخوانید، درد ما ندانستن نیست، درد ما خود دانا پنداری و بی‌اشتهایی به دانستن و خواندن است، کتاب، تنها گنج دنیاست که نه در زیر خاک، که در پیش چشم ماست.

همان شبی که استاد رضا بابایی در برنامه نکوداشت خود که در اواخر دی ماه سال گذشته در قم برگزار شد، حضور یافت و با تنی رنجور و صدایی خسته و آهسته گفت« من عازمم و حسرتی ندارم جز کتاب‌هایی که نخوانده‌ام» می شد فهمید که او زیاد ماندنی نیست. سخنان او آن شب به نوعی وصیت‌نامه فرهنگی اوهم بود:
– … آقایان، علما، سروران!، این دنیا شکنجه‌گاه است… ذات دنیا شکنجه‌گاه است، آقایان علما! این دنیا را برای مردم سخت‌تر نکنید… من متأسفم و شرمنده‌ام، آزرده‌خاطرم و متأسفم بگویم که حوزه‌های علمیه از این منظر به دین نگاه نمی‌کنند که دین چه راه حلی برای مشکلات بشر دارد. باید ببینیم که نسبت به هزینه‌هایی که برای سنت می‌کنیم چه سودی برای مردم استحصال می‌شود؟
– … هیچ چیز قداست ندارد، مقدس، حقیقت است و هر چیز در این عالم به اندازه‌ی سهمی که از حقیقت دارد، مقدس است که در رأس آن خداست و پس از خدا عدالت است.
– … اگر حقیقت می‌خواهید، ایمان می‌خواهید، معنویت می‌خواهید، اگر واقعا می‌خواهید انسان‌های اخلاقی باشید، ظلم را بشناسید و در مقابلش بایستید. با سر به زیر انداختن، تسبیح گرفتن، ریش گذاشتن و ظاهر الصلاح بودن، شما مؤمن نمی‌شوید.
– … آقایان! اگر حقیقت را می‌خواهید، حقیقت یک نشان دارد و آن عدالت است.
فرهنگ خوب است اگر جلوی ظلمی بایستد، دین خوب است اگر گره‌ای بگشاید، سنت را می‌پذیریم اگر گره‌گشاه باشد، مدرنیته را هم تا آن‌جا که از رنج بشر بکاهد، برایش آغوش می‌گشاییم والا مسحور و مرعوب هیچ‌چیز نمی‌شویم.

بابایی در عمر نه‌چندان طولانی اما پر ثمر خود بسیار کوشید تا به نسل‌های تازه‌تر بیاموزد که تعصب و نابردباری، نتیجه بی‌خبری از دیروز و بیگانگی از فرداست. او می‌گفت: بیماری و اضطراب‌های روزانه و غصه‌های بسیار همه ما را یک ‌به‌یک از پا در می‌آورد، اما اگر امیدی به فردایی روشن برای وطنی رنجور باشد، چه باک؟.
او که هم درد دین داشت و هم درد مردم، در یکی از آخرین نوشته‌هایش آورد: اگر عمری باشد، کمتر غم نان می‌خورم و بیشتر غم جان می‌پرورم… اگر عمری باشد در هیچ انتخاباتی شرکت نمی‌کنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده باشد… اگر عمری باشد هیچ عدالت کوچکی را در هوس رسیدن به عدالت بزرگتر قربانی نمی‌کنم.
فرزانه‌ی فقید ما در روزهای سخت بیماری، خطاب به جوانان، میانسالان و حتی پیران و بیماران نوشت: بخوانید و بخوانید و بخوانید، درد ما ندانستن نیست، درد ما خود دانا پنداری و بی‌اشتهایی به دانستن و خواندن است، کتاب، تنها گنج دنیاست که نه در زیر خاک، که در پیش چشم ماست.
استاد رضا بابایی، هر چند میراث گران‌بهایی را که محصول سال‌ها پژوهش، تأمل و ژرف‌نگری ومبتنی برنگاهی عقلانی به دین بود برای نسل حقیقت جو بر جای گذاشت، مرگش اما خسارتی بزرگ برای جریان نو‌اندیش دینی بود. او در روزگاری دنیای ما را ترک گفت که ساحت اندیشه و فرهنگ، بیش از هر زمان به او و مانندهای او نیازمند است.
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی‌تر از آن بود که در خاک بماند
والسلام