کودکان کار فراموش شدگان بی دفاع در مقابل کرونا
کودکان کار فراموش شدگان بی دفاع در مقابل کرونا

ما هم می دانیم که این ویروس شوخی بردار نیست و اگر پیشگیری نکنیم سلامت مان در خطر است برای ما هم این موضوع مهم است اصلا خود سلامتی هم که مهم نباشد به خاطر هزینه های درمان هم که شده باید مراقب خود باشیم اما تکلیف هزینه ها و مخارج خانواده که بعد از فوت پدرم بر عهده ی من و برادرهایم است و ناچاریم در هر شرایطی کار کنیم چه می شود؟

کاوش اخبار؛ زهرا رضاپور: این روزها در کنار تمام شهروندانی که سعی می کنند با درخانه ماندن و دیگر خود مراقبتی ها از مبتلاشدن به کرونا پیشگیری کنند کودکانی هم هستند که نه تنها ناچار هستند از خانه بیرون بیایند بلکه محصولات بهداشتی مانند ماسک و مواد ضدعفونی کننده هم برای آن ها معنا ندارد و همه ی فکر و ذکرشان تامین مالی خانواده هایشان در قبال دود کردن رویاهایشان با اسپند یا پاک کردن آرزوهای کودکانه ی خود با تمیز کردن شیشه های خودروها پشت چراغ های قرمز اهواز کرونا زده هستند.

یحیی یکی از هزاران کودک کار در کشورمان است که در این روزهایی که مرتبا می شنویم “از خانه خارج نشوید” برای غلبه بر فقری که در آن گرفتار شده اند چاره ای جز بیرون رفتن ندارد. یک خواهر کوچکتر از خود و یک برادر ۱۵ ساله دارد که او هم تا پیش از تصادف سختی که برایش رخ داد سرچهار راه ها کار می کرده اما حالا مدتی است خانه نشین شده و حجم کار را برای یحیی بیشتر کرده است، تا جایی که از خیر مدرسه رفتن هم گذشته است.

برای پرداخت مهریه مادرم کار می کنم

یحیی ظرف اسپند را تکانی می دهد و می گوید: کلاس ششم ابتدایی هستم اما تنها ۲ سه ماه اول سال را به مدرسه رفتم تا بیشتر کار کنم چون باید پول مهریه مادرم رو دربیاورم، پدرم به خاطر پلاتین هایی که توی پایش است خیلی کم می تواند کار کند.

با وجود عجله ای که برای رفتن سرکارش دارد کمی دیگر برایم حرف میزند، از زندگیش که باید کودکانه می بود اما به خاطر شرایط خانوادگی اش نیست و بعد با جمله ی صادقانه اش قشنگ ترین خداحافظی را برایم رقم می زند “خداحافظت باشه”.

رحمان یکی دیگر از کودکان کاری است که لابه لای خطوط عابر پیاده و پشت چراغ قرمزها وقت و امکاناتی برای مقابله با ویروس کرونا ندارد و همچنان برای خانواده اش به همراه ۲ برادرش درآمدزایی می کند.

اسمش رحمان است اما در ابتدا که فکر می کرد مامور بهزیستی به سراغش آمده تا مانع کار کردن او شود با استدلالی کودکانه خودش را علی معرفی می کند، کلاس دوم دبستان است و هنوز با هر سختی که شده به مدرسه می رود البته شاید این سواد آموزی را مدیون برادر بزرگتر از خودش باشد که ترک تحصیل کرده تا باری از دوش خانواده بردارد و بیشتر فرصت کار کردن داشته باشد.

وقتی به او گفتم چرا با وجود شیوع ویروس کرونا باز هم کار می کند و خبر دارد همین ویروس چند نفر را مبتلا کرده و چند قربانی برجای گذاشته، پاسخ داد: بله میدانم، تا حالا فقط درخوزستان جان چهار نفر را گرفته است، مادرم ۲۴ ساعته اخبار مربوط به کرونا را دنبال می کند و از این می ترسد که ما هم مبتلا شویم اما چاره ای هم نداریم و باید به کارمان ادامه دهیم وگرنه…چراغ که قرمز می شود برای شستن شیشه ی خودروها با جثه ی ریزش به سرعت به طرف خیابان می رود.

اما برادرش که انگار حرف دل رحمان را از بر است جمله اش را کامل می کند و می گوید: ما هم می دانیم که این ویروس شوخی بردار نیست و اگر پیشگیری نکنیم سلامت مان در خطر است برای ما هم این موضوع مهم است اصلا خود سلامتی هم که مهم نباشد به خاطر هزینه های درمان هم که شده باید مراقب خود باشیم و مانند سایر مردم که این روزها به ندرت از خانه خارج می شوند ما هم در خانه بمانیم اما در این صورت تکلیف هزینه ها و مخارج خانواده که بعد از فوت پدرم بر عهده ی من و برادرهایم است و ناچاریم در هر شرایطی کار کنیم چه می شود؟ وقتی نمی توانیم کار را تعطیل کنیم یا حداقل ماسک و دستکشی تهیه کنیم چه کنیم؟ همین ۲ سه روز پیش بود که قصد داشتم ماسک بخرم، البته بیشتر برای رحمان که ۲ هفته پیش دچار سرماخوردگی شدیدی شد اما چندین داروخانه رفتم که نداشتند.

احمد برادر ۱۹ ساله ی رحمان است که به گفته ی خودش از یک سالگی با کار کردن در چهارراه ها آشنا شده، او می گوید: از چند روز پیش تا حالا مردم به خاطر ویروس کرونا تردد کمتری در خیابان ها دارند و حتی از برخورد با ما می ترسند برای همین درآمد کمتری داشته ایم سکوت می کند و در حالی که غصه دار به جایی خیره شده ادامه می دهد: ببین خودت. رد نگاهش را که می گیرم علت سکوتش را متوجه می شوم، کمی آن طرف تر مردی حدودا ۴۰ ساله بر سر رحمان که قصد داشت شیشه ی خودرویی را تمیز کند فریاد زد “برو کنار کرونا  داری”.

احمد بعد از چند ثانیه می گوید: برادر دیگرم رحیم که سوم ابتدایی است هم در چهارراه بالایی کار می کند چون اگر تعداد بالا در یک چهارراه باشند پول کمتری بدست می آوریم برای همین شیفت کاری گذاشته ایم، روز ما اینجا هستیم و شب گروه دیگری می آیند.

چهار راه بعدی که می روم تعدادی کودک و نوجوان دیگر هستند که هریک خود را مشغول کاری کرده اند از اسپند دود کردن تا شیشه ی خودروها را تمیز کردن و بادکنک و آدامس فروختن، بین آن ها پسری بود که به او می خورد ۱۷، ۱۸ ساله باشد.

مصطفی هم از اینکه مجبور است در این شرایط پشت چراغ قرمزها کار کند می گوید و با ناراحتی اضافه می کند: اوضاع ما بد بود با آمدن کرونا بدتر هم شد بعضی ها اصلا اجازه نمی دهند به آن ها و خودرویشان نزدیک شویم چه برسد به اینکه پولی به ما دهند، حتی پیش آمده با وجود ماسک و دستکشی که دارند شیشه ماشین را سریع بالا می کشند و از پشت شیشه از ما می خواهند که دور شویم. هرچند قبلا هم بعضی مواقع چنین رفتاری با ما می شد اما اخیرا به خاطر این ویروس خیلی بیشتر شده است.

نوجوانی که پدر هفت بچه است

مصطفی خستگی از سر و رویش می بارد، خسته و رنجور تر از دیگر همراهانش. تا حدی که چندین بار بین صحبت ها یک دفعه سکوت می کند و جمله اش را ناتمام باقی می گذارد و بعد دوباره ادامه می دهد علت این کلافگی با جمله ای که می گوید مشخص می شود: سه خواهر و چهار برادر دارم، با این سن پدر هفت بچه شدم برای همین دیگر وقتی ندارم به این بیماری جدید و خطراتش فکر کنم همین حالا هم کرونا خیلی به من بدهکار است چون باعث شده درآمدم کمتر شود، فقط می گویم کاش پنجمین قربانی کرونا من باشم.

چهارراه دیگر دختر بچه ای حدودا ۱۰، ۱۱ ساله بین خودروها با ظرف مخصوص اسپند دود کردن در یک دست و بطری حاوی اسپند در دست دیگر پرسه می زند و هر از گاهی زغال را فوت می کند تا شاید اندکی بیشتر با آن کاسبی کند.

از بهزیستی آمدی که نذاری کار کنیم؟ آخه بهزیستی نمیذاره ما کارهایی مث اسپند  دود کردن یا شیشه تمیز کردن را انجام بدیم باید اگر می خوایم اینجا کار کنیم چیزی مثل دستمال کاغذی یا لنگ بفروشیم ولی من پول خرید این ها را ندارم علاوه بر این با فروش مثلا دستمال روزی ۳۰ تا ۴۰ تومان پول بدست می آوریم که کفاف هزینه های زندگی را نمی دهد اما با اسپند دود کردن تا روزی ۱۲۰ تومان کار می کنیم که البته چند روزی می شود که نصف این مبلغ پول در می آوریم. این جملات را طیبه تند تند و پشت سرهم برایم ردیف کرد.

طیبه کودک دیگری است که چرخ سنگین زندگی را با دستان کوچکش می چرخاند. ۲ خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود دارد، او می گوید: چون هوا رو به گرم شدن می رود  تعداد ما شب ها خیلی بیشتر می شود و اکثر دخترا هم همان موقع می آیند.

اسپند برای ما ضد کروناست!

با زبانی ساده به او می گویم که این روزها کمتر سرچهار راه ها قرار بگیرد یا حداقل از ماسک و دستکش استفاده کند تا ویروس جدید برایش خطرساز نشود که با لبخند بی جانی می گوید: اسپند خودش ضد کروناست.

خودش هم به این حرفش می خندد اما باز هم اصرار دارد با چهره ای منطقی که به خود گرفته نشان دهد حداقل ما هم یک مورد از خود مراقبتی های این روزها را انجام می دهیم.

در آخر به او دستکش می دهم که بلافاصله خوشحال از گرفتن تنها یک جفت دستکش با همان دستان سیاه شده از زغال از آن ها استفاده می کند و در اعتراض من به این کار، می گوید: اشکالی ندارد و با تشکری مجدد می رود.

این روزها کودکان کار فراموش نشوند

کودکان کار به دلیل برخوردهای زیادی که با افراد مختلف و بعضا اشیاء آلوده دارند هم در معرض خطر مبتلاشدن هستند و هم می توانند بیشتر از افراد دیگر ناقل ویروس کرونا باشند لذا توجه به سلامت آن ها گرچه در هر زمان و شرایطی لازم است اما در این برهه ی حساس ضروریت بیشتری دارد.

 رساندن اقلام بهداشتی مذکور علاوه بر بعد بهداشتی نشان از توجه به سلامت کودکانی دارد که آرزوهای خود را در خیابان ها و پشت چراغ قرمزها به فراموشی می سپارند.

دوران جولان دادن کرونا هم بالاخره هرچند سخت و تلخ تمام می شود اما برای کودکان کار کرونا می تواند همین جمله ی مصطفی باشد که گفته بود؛ ای کاش پنجمین قربانی کرونا باشم یا نگاه حسرت زده ی یحیی که خوره می شود به جان و آدم را به تنگی نفس می اندازد.