میدانیم که “آزادی” و ” اختیار” دو روی یک سکه هستند ! بعبارتی آزادی مقیاسی رشیدتر و والاتر است نسبت به اختیار ، اختیار اصالت فرد را مورد نظر قرار میدهد و آزادی علاوه بر فرد هویت خود را در اجتماعیات و تودههای در هم تنیده شده رونق میبخشد.
“اختیار” به احوالات عقلی و عقیدتی و افعال فردی که قصد تصمیم گیری در وادی عمل و “اراده” را در مقابل خویشتن درون و خالق احوالات روحی وفکری و جسمی را دارد ، بر میگردد . در صورتیکه انبساط محصول این “اختیار” است که منتج به زایش روح بلند آوازه و تحجرشکن “آزادی” می شود ، ائتلاف آراء حاصله از پرورش جبر و اختیارِ دامن زده در روحیات و افکار فرد و اجتماع است که میزان حضور و تجلی آزادی جوامع امروزین را به هر انسانِ دارای شعور مدد تشخیص میدهد .
عدهای میگویند مقولهی اختیار از روز نخست آفرینش بشر دستندرکار منتفی بوده و تنها مطلوب تلقین نظر بوده برای تسلای عمل و خاطرگاه خود مختاری ، و ادلۀ این نظر را به جبر مقدم بر انتخاب فرد در هر موضوعی ارجاع میدهند ، یعنی درست است که فرد مختار است به انتخاب ولیکن مجبور است انتخابی داشته باشد حالا این انتخاب نتیجه مطلوب بدهد یا خیر ، و عدهای نیز بر این باور هستند که همانگونه که شخص اختیار به انتخاب نفی استبداد درون خود را دارد در جامعه پیرامون نیز میتواند با اختیار تنش روانی را خلق کند که باز هم جبر ابراز اندام پدری هستنده و یا مادری زاینده میکند!
بنابراین ، آنچه که میتواند جبر و اختیار را از دایرۀ بحثِ بی نتیجه به آشتی میدانی رهنمود کند اکسیژن حیات قانون بنام ” آزادی” میباشد ، چرا که در بحث آزادی جمعیت آراء توده هستند که با تجمیع جبر و اختیارات حضوری و حصولی میتوان نقاط ضعفِ نظر و قوتِ عمل را برای بشرِ بزرگ(جامعه انسانی) به تصویر تجلی متعال و وحدتی کم هزینه هدایت کرد .
آزادی ، این انعطاف و قدرت قلمرو و ظرفیت تودهای را دارد که بتواند در پرتو اخلاق ذات پاک خردمندی را بدون هیچ واهمه و ارعابی چون مکندهای لطیف و بی نظیر از تنشهای روانی و منزوی در طول تاریخ حیات بشری به بیرون روانه کند ، و این جویبار جاری در بستر آزادی همان نجوای عاشقان در ابراز عاقلانه و معنای عارفانه از هر منظر انسانی و الهی است که بسمت و سوی رضایت خاطر اجتماع و قوت قلب مسئولان عالی رتبۀ مدیریت جامعه میشود.
معیار ظهور آزادی در اجتماع به میزان تجلی اختیار در رهایی از بند روحیات بردگی امیال خودخواهانه و بندگی فکری اربابان دنیا و حریتمداری از مدار تعبد و تعیّنِ مادیات و دلسپردن به آنچه که بتواند در مسیر کمالات انسانی و ارادت الهی معنای شعور و تشخیص خود کفایی پیدا کند .
نتیجه گیری:
دو مقوله اختیار و آزادی که بصورت مجزا هم مسیر هستند و گاهاً یکی هم میشوند در برگیرندۀ تمام اشتیاق و التهاب تجلی اندیشههای انسانی میباشد ، آنچه که فرد را به آرامش و ارادهای راسخ برای ابراز تفکر وا میدارد همان حسّ حضور اختیار عمل و نظر است و میتوان جبر را همزاد و همراهی محتاطگر این خردمندی و یا جهالت بداهه دانست ، چرا که آزادی در مقیاس بزرگتر بهتر تجلی پیدا میکند ، که این تجلی و ساختاری شدن آزادیهای فردی و اجتماعی به نوع تشخیص و تدبیر و پرورش اخلاقی افراد در خانواده و سپس جامعه بازِ رو به جلو بستگی دارد ، اگر ساختاری عقلانی و متعادل و مسئولیت پذیر را در افعال افراد جامعه شاهد باشیم به نسبت همان حسّ مسئولیت پذیری و ادب عقلانی ما شاهد اکسیژن آزادی در ریه و سلولهای بنیادین و بافندۀ جامعه و عقل های خلاق می باشیم .