بیروت که لرزید، ما همه بر خود لرزیدیم. ما اهالیِ همیشه آشفته خاورمیانهی پرآشوب! و این ما بودیم که دست در دستِ نخستوزیرْ دیاب، پرچمِ واژگونشدهی لبنان را بار دیگر بر افراشتیم. ما همان دستی بودیم که قطرات گرم اشک را از گونههای سرد و یخزدهی فرماندار گریانِ بیروت زدود.
امروز ترانهی مشهور لَبیروت را نه فقط اهالیِ بهتزدهی اشرفیه، ضاحیه و مزرعه که سوگواران در جایجایِ خاورمیانه از کافههای استانبول و قهوهخانههای بغداد گرفته تا ویرانههای حلب و آسمانخراشهای دبی با نوایی حزنانگیز زیر لب زمزمه میکنند. بیروت که لرزید، تنها شام نبود که به عزا نشست. این مردم خاورمیانه از عرب و فارس گرفته تا ترک و کرد بودند که با لبنان همدرد و همآواز شدند. همبستگیِ کمنظیر در عزای بیروت در حالیست که مردم خاورمیانه در گذشته و در مصائب مشابه، نه برای استانبول و صنعا رخت عزا بر تن کردهاند و نه در ماتم موصل و کابل گریستهاند. چرا فقط بیروت؟
بیروت دُردانهی خاورمیانه است. خاورمیانه اگر به زبان میآمد، میخروشید که: ای جهانیان! جنگ و کشتار، التهاب، انفجار و انتحار تنها یک رویِ سکهی من است. رویِ دیگرم، بیروت است. بیروتِ زیبایِ دلربا! بیروتی که مسلمان، مسیحی، دُروزی و یهودی برای قرنها در آن در صلح و صفا و در کنار یکدیگر زیست کردهاند. کهندیاری که عرب، آشوری، کرد و ارمنی را ورایِ تخمه و نژادشان، به صفت شهروند صاحبحقِ لبنانی در آغوش گرفته است.
بیروت کعبهی آمالِ آن هزاران دانشآموز و دانشجویی بوده که دهها سال پیش و به شوق تحصیل در معتبرترین مراکز آموزشی خاورمیانه، مخاطرات سفر طولانی و دشوار را به جان میخریدند. همانها که بعدها در شمار نامآوران کشورهای خود قرار گرفتند. شعر و آواز در بیروت به اوج رسید و خلیل جبرانها و قبانیها در این شهر شکوفا شدند. آری! این بیروت بوده که با دم مسیحاییِ خود و در کشاکش نزاعهای خونین، هماره روحِ تساهل و تسامح در کالبدِ خاورمیانهی تبدار دمیده است.
بیروت که لرزید، ما همه بر خود لرزیدیم. ما اهالیِ همیشه آشفته خاورمیانهی پرآشوب! و این ما بودیم که دست در دستِ نخستوزیرْ دیاب، پرچمِ واژگونشدهی لبنان را بار دیگر بر افراشتیم. ما همان دستی بودیم که قطرات گرم اشک را از گونههای سرد و یخزدهی فرماندار گریانِ بیروت زدود. ما آن پدری بودیم که اللهاکبرگویان، آغوش خود را به روی کودک شوکهشدهاش گشود. ما همان مادری بودیم که فداکارانه نوزادش را از میان آوارها بیرون کشید. آری! در آن لحظات خوف و اندوه، ما همه بیروت بودیم.
بیروت روزهای سختتر از این را از سر گذرانده است. ۱۵ سال جنگ خانمانسوزِ داخلی، حملات وحشیانه و گاه و بیگاهِ غاصبی به نام اسراییل و البته ترورها و انفجارهای پیدرپی تنها گوشهای از روزهای سختی است که بیروت تا به امروز به خود دیده است. این ققنوسِ نامیرایِ شام اما نه تنها هیچگاه خم به ابرو نیاورده که هر بار، استوارتر و زیباتر از همیشه، از میان خاکسترهای آتشِ قهر و کین، تولدی دوباره یافته است. آری! بیروت بر خود لرزید اما بیروت نمرده است. بیروت نمیمیرد!